بردیابردیا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

ماجراهای پسرم

قل خوردن

امروز بالاخره پسرم بعد از ناکام شدن از سینه خیر رفتن و اشتیاق بسیار برای جابجایی کشف کرد که می تونه غلتیدن به جپ و راست رو به قل خوردن تبدیل کنه!!! تو آشپزخونه بودم ،  گذاشته بودمش رو زمین که راحت حرکت کنه و منتظر بودم که صدای زور زدن و فریادش به دلیل عدم موفقیت در سینه خیز  رو بعد از چند دقیقه بشنوم اما صدای خنده اش اومد!!!؟؟؟ اومدم و دیدم که قل خورده و کاملا جابجا شده !!! و یه لبخند بزرگ رو صورتشه!!! بالاخر موفق شد جابجا بشه و  مساله اش رو با یه  راه حل متفاوت حل کنه! به این می گن توانایی حل مساله پسرم. امیدوارم تا بزرگسالی این توانایی همراهت باشه عزیزم.
21 مهر 1392

غلتیدن

دیشب این پسر من خوابش نمی برد و مثل همیشه که وقتی هر مشکلی داره گره رو با شیر خوردن حل می کنه !!! هی شیر می خورد. صبح به همین امر مشغول بود که شیر پرید تو گلوش. یه ورش کردم و می خواستم بلندش کنم که یهو مثل قرقی چرخ زد و برگشت رو به تشک و شروع کرد برای حرکت تلاش کردن!!! پنکه پای تخت رو هدف گرفت و به سرعت نود درجه چرخید !!! وروجک هنوز چشماش خواب آلود بود اما کلی ذوق کرد!!! و تازه من فهمیدم که دو شبه داره برا این حرکت نقشه میکشه واسه همین خوابش نمی بره!!!
19 مهر 1392

غذا خوردن

دیگه چند هفته ای بود که سر غذا جشم من و باباش رو درمیاورد و با نق نق  می اومد پای سفره غذا .جدیدا هم با سر می رفت تو بشقاب باباش. ما هم دیدیم اینهمه مشتاقه و شیر مامان کفاف اشتیاقش رو نمیده ،کم کم حریره بادام رو براش شروع کردیم.نشون به اون نشون که هیچی ته کاسه باقی نمیذاره و تا بین قاشق های خوردنش فاصله می افته انگشت شصتش رو تا ته می کنه تو حلقش!!! تازه هم راهش رو پیدا کرده که بگه غذا می خوام . زبونش رو میذاره بین لباش و مثل موقع غذا خوردن صدا درمیاره وروجک!!! اما اگه شیر بخواد همون معمای شصت معروفه که تا ته میره تو گلوش!!!! البته با صدای ملچ و ملوچ فراوان!!
19 مهر 1392

تلاش برای سینه خیز رفتن

اراده، موضوع اراده بی مثال این فسقلی ها است. این وروجک ما هم یه هفته است بند کرده که سینه خیز بره خب پر واضحه که هنوز زوده خب عجول خان!!1 اما این پسر یه دنده تر از مادرش ول کن معامله نیست و هنوز چشماش رو باز نکرده غلت می زنه رو شکم و زور می زنه که بره جلو و خب چون نمیتونه نعره هایی می زنه که بیا ببین!!!!! خدا به گوش ما و خودش رحم کنه!!!
19 مهر 1392

نوازنده کوچولوی من

دیشب اتفاق جالبی افتاد. بابای بردیا یکی از سه تار هایی رو که ساخته بود داد دستم که صداش رو امتحان کنم. در عین حال بردیا هم رو پام بود و سعی می کردم بخوابونمش. داشتم ساز می زدم که دیدم وروجک داره به دست چپم که رو دسته ساز بود نگاه می کنه بعد چند دقیقه ساز رو گرفت و دقیقا مثل آینه رفتار کرد. یعنی دست راستش رو از زیر روی دسته ساز آورد همانطور که از روبرو من رو دیده بود و انگشتاش رو روی سه تا سیم گذاشت در همون حال اون یکی دستش رو از روبرو گذاشت رو محل مضراب!!!! و سعی کرد با دست مضراب صدا دربیاره!!!! بچه های این دوره زمونه چه وروجکن!!!!
14 مهر 1392